Saturday, June 27, 2009

... امروز شاید همان فردایی است که از دیرباز در انتظارش بودیم

بسم الله الرحمن الرحیم
شاید امروز همان روز است که وقوعش در اندیشه مان داشت در صف غیرممکن ها جای می گرفت؛ آن خواسته، رویا و حتی آرزویی که از دسترسمان بسی دورمی نمود؛ روز فروریختن دیوار ترس و وحشتی که حتی اندیشه به عواقبش فلجمان ساخته بود. روز آشتی با حس امید به فردا، فردای روشنی که ما هم در ساختنش هرچند به خون خود سهمی داشته باشیم.
موج سبز، بهاران را در باغهای سرمازده ی قلبهایمان به ارمغان آورد ولی صدافسوس حاکمان زمستان در جایگاه خود ماندند و این واقعیت زیبا و انکارناشدنی را، بهار ما را، به فریب و ریا قصد ربودنش را دارند؛ به چماق ستم و شلاق ریا شکوفه های نورسته را به زمین می ریزند تا درختان همان شکل و حالت زمستانی خود را بازیابند.
زمان، زمان حرکت است، حرکتی سریع؛ ولی شرط آن بهمراه داشتن دقتهایمان است. در جنگ نابرابری هستیم و سلاح ما نیست جز امیدهایمان، غیرتمان، عقل و هوشمان، بازوانمان، گوشت و پوست و استخوانمان و تنها سرمایه مان که نیست جز جانمان. دشمنی را در برابر داریم که همه ی امکانات را دراختیار خود دارد و به تزویر و ریا درحال بهره برداری از یکایک تواناییهایش می باشد.
اینجاست که دقت ما سپری خواهد بود که اگر بهمراه نداشته باشیم، جانهایمان براستی به هدر خواهد رفت و انگ صدها و صد بدتر از بدنامی را بر ما خواهند زد. خون ما یگانه جوهری است که بدان خطی را می توان نگاشت که دشمن به سادگی نخواهد توانست از قلب تاریخ بزدایدش، اگر که دقت را بهمراه داشته باشیم؛ آنگاه به همان خون، دریای پرطلاطم حق خواهیمان هرچه خروشانتر و گسترده تر خواهدگردید.
بیایید عقل و هوشمان را بکارگیریم و در دام تفرقه افکنانی که از هر راهی درپی ساختن سلاحی هستند از برای نابودیمان، گرفتار نیاییم.
چند مثال می زنم و امید دارم در این لحظات خطیر سپری گردند در دستمان در برابر این غاصبان.
یاران بسیاری جان شیرینشان را ازبرای به مقصد رسیدن ما هدیه کردند؛ آیا این رواست که ندایی را برداریم و از برایش صدها شعر بسرائیم و صدها و صد مقاله نوشته و بسادگی چشم بر دیگر جان دادگان این راه فروبندیم!؟ آیا این جز دلسردی چه به ارمغان می آورد، شاید اگر برای یک روز بود بسیار بجا می نمود و ضربه ای جانگداز بر پیکر دشمن، ولی نه اینقدر و نه این افراط و نه تا بدین حد نادیده انگاشتن دیگران.
مثالی دیگر؛ آری می دانم بیشترین رأی را آقای موسوی داشته اند و با این مقاومت و پایداریشان در آن ظلم و ستم، بزرگی و مردانگی را بحدی رسانیده اند که دیگر جای آنست که شیران به شجاعان خود بگویند "موسوی دل" و نه ما موسوی را "شیردل" خطاب کنیم، ولی آیا موسوی در این راه تنهاست؛ آیا پایداری، وفاداری و استقامت بزرگمردانی همچون آقای کروبی چگونه باید نادیده گرفته شود؛ جایی که ایشان در این روز پرمخاطره بسادگی می توانند بگویند: "موسوی رأی اکثریت را دارد و به ایشان هم گفته بودم و وعده کرده بودم که تا به آخر باید که باقی بماند" ، پس با وجدانی درظاهر راحت می توانند به کناری بکشند و بدور از هر دردسر و خطری در این سن و سالی که دارند تنها همچون نظاره گری باقی بمانند، ولی آیا این بزرگمرد چنین کردند؟ نه، هرگز، بلکه تا همین لحظه حتی یک گام به عقب برنداشتند و شانه از این مسئولیت خدادادی خالی نکردند و هرثانیه نیز هرچه استوارتر در این میدان جنگ نبرد حق علیه باطل حماسه می آفرینند. آری، چگونه است که ما بسادگی می توانیم بازیچه ی دست این تفرقه افکنان گردیده و عامل دلسردی یارانمان گردیم.
مثالی دیگر؛ چرا باید با سادگیهایمان اجازه دهیم دشمن ریاکار ما را نیز همچون خود دروغگو و دغل باز نشان دهد. چرا تا شایعه ای را به واقعیتش اطمینان حاصل ننموده ایم و دشمن دانسته به گوشمان رسانیده است، با بی دقتی صد شاخ و برگ بدان داده و به هزار تغییر شکل بارها عامل پخشش می گردیم (همچون آن خودفروخته ی پاسداری که می گفتند سر به مخالفت برداشته و در بازداشت بسر می برد)؛ خبری که در ظاهر شاید باعث قدرت بخشیدن به جنبش و دلگرمی یاران می گردد ولی بعد از چند روز دشمن فریبکار همان فرد را به میدان آورده و آن خودفروخته در دفاع از دشمنان و در صفوف مقدم آنان در برابر حق خواهان تیغ می کشد. اینجا چه اتفاقی افتاده است؟
این تنها یک مثالی بود از دهها مثالی که پیش آمده است. آری، با این روش دشمن واقعیتهای دیگر را نیز در نظر همگان زیرسؤال می برد و جنبش راستین سبز را همچون خودشان دروغگو و ریاکار جلوه گر می سازد.

No comments:

Post a Comment