Thursday, August 13, 2009

از کجا بدانیم پیروز شده ایم؟

بسم الله الرحمن الرحیم





پیروزی چیست؟ جز به هدف رسیدن است؟ هدف ما چه بود؟ آغاز کجا بود؟ یادتان می آید؟ می گفتیم: این کارهایی که شما می کنید، نه برطبق قانون، نه بشریت، نه عرف و نه اسلام است. می گفتیم: شما ها پا برروی حق گذاشته اید. برای قدرت هر کاری می کنید. آن روزها ما هرکدام تنها گوشه ای از جنایتهایشان را لمس کرده بودیم. تنها ضربه ای خورده بودیم. تا اینکه ایستادیم، نخواستیم از حق بگذریم. یکی شدیم. همدل شدیم. دوستانمان را یافتیم. اهداف گم شده مان را شناختیم. روی همه ی آن چیزهایی که آنها به آن توسل کرده بودن، متمرکز شدیم و فهمیدیم آنها چقدر دروغ می گویند. آنها اسلحه هایشان را آوردند و ما قلبهایمان را گشودیم. آنها خون ریختند و ما با همان خونها جوانه زدیم و آغاز به حرکت کردیم. آنها دروغهایشان را بزرگتر کردند؛ ما استقامتمان را بیشتر کردیم. آنها سازمان حقوق بشر را عقب راندند و در قلب هریک از ما سازمان حقوق بشری شکل گرفت و اهدافش را دنبال کردیم. سازمان ملل را تهدید کردند و ما قلبهایمان را در دست گرفته و سازمان ملل شدیم. آنها سران دولتها را ترساندند و ما مقدمه شجاعت برای ملتها شدیم. دولتهایی را شناختیم که دوستی را به نفت نفروختند. آنهایی دستشان رو شد که همه چیز را برای کثافت کاریهای خودشان فروختند. دست قدرتمند خداوند را دیدیم که همزمان مساله نقص هواپیماهایی که نشان از بی ارزش بودن جان مردم برای دولت بود، اتفاق افتاد. دست دزدان 18.5میلیارد دلار رو شد. درحالیکه برای مشکلات بیشمار مردم کشورمان هیچ کاری انجام نشده و نمی شود؛ فقیرهایی که هر روز چندین نفرشان بخاطر نداشتن پول درمان در بدترین وضعیت جانشان را از دست می دهند و یا در وحشتناک ترین وضعیت زندگی می کنند، عده ای بخاطر فقر خود فروشی می کنند، آنها هزاران هزاران هزار میلیون تومان پول را در اختیار لبنانیهایی قرارمی دهند تا در جهت اهداف پلیدشان به آنها کمک کنند. هر بار اتفاقی افتاد تا دروغگویان و جنایتکاران نتوانند گند کاریهایشان را بپوشانند. آنها برای ضعیف کردنمان اعتراف گرفتند؛ ما به دوستانمان مطمئن تر شدیم. همراهانمان را زندانی کردند تا بترسیم؛ نه تنها نترسیدیم، بلکه بر قامت کوه امید درونمان افزوده شد. با خودمان شرط کردیم که: "ظلمی دیگر نباید باشد و باید تا به آخر ایستاد". به همرزمانمان تجاوز کردند تا خرد و سرشکسته شویم. اما هیچ ندانستند که همیشه ننگ بر تجاوزکاران است نه تجاوزشدگان و دیری نخواهد گذشت که همگان نیز همچون ما به ازخودگذشتگی این ظلم دیدگان آفرین گفته، قهرمانانشان خواهند نامید و سربلندیشان را جشن خواهندگرفت. ای یاران مصیبت دیده ام! سربلند باشید که شمایید براستی روسپیدان. از شیطان و یارانش چه می توان توقع داشت، جز آنچه اینان می کنند؟! ... اما این هرگز پایان راه نیست. ما خواهان زیباییهاییم. بلند شده ایم که زیبایی ها را استقبال کنیم. برای این کار باید در برابر زشتیها بایستیم، از هر نوعی که باشد. هرجایی که باشد؛ دور یا نزدیک. زندان و ترس و تجاوز دیده ایم تا بگوییم که زشتیها رفتنی اند. ما در درون خویش یافته ایم که زیبایی چقدر زیباست. آزادی دلنشین است. دیده ایم که در بند حکومتمان نبوده ایم. نفت برایمان حکم حیات نداشته است تا مثل دولتها بخاطرش از حق بگذریم؛ سکوت کنیم و شاهد مرگ آزادی باشیم. ما آزاد و ساده راه خویش را یافته ایم. دیده ایم که آنها که در دنیا خود را قدرتمند می دانند تنها تکیه شان بر اسلحه ها و شکنجه هایشان است وگرنه دست آویزی ندارند. دریافته ایم که درونهایمان نگران است که اگر روزی کاره ای شدیم، ستمگر نباشیم، جنایتکار نباشیم، زشت نباشیم. در درونهای ما دنیایی شکل گرفته است که با تمام ابعادش زشتی را پس می زند و راهی بسوی زیبایی می جوید. ما می توانیم جوانه زدن این دانه ها را ببینیم. پیروزی همین نیست؟ همین آغاز. مهم اینست که ما جرأت شرکت در این نبرد را پیداکرده ایم؛ چون آغازکرده ایم و همه ی شواهد نیز بر پیروزی ما دلالت دارد. حال هرچه می خواهند دروغ گفته، پرده پوشی نموده و داستانسرایی کنند. ما هدفمان را می بینیم

یاران! تمام تلاشمان در جهت هدفمان همان پیروزیمان است






No comments:

Post a Comment